آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

گل همیشه بهارم آیلین

تولد دختر خاله جدیدم آنیسا خانوم

  بالاخره دختر خاله چهارمم متولد شد و الان 22 روزشه.   این دخترخاله هم مثل مرسانا غافلگیرمون کرد و یه هفته زودتر به دنیا اومد.   چهارشنبه 6 آذر ساعت یک و نیم بامداد عمه نرگس زنگ زد و گفت خاله سمیه صبح زایمان میکنه   انقد جاخوردم که حد نداره هیچ کار نکرده بودم. تا ساعت 3 تند تند کارامو میکردم و وسیله های تورو واسه ده روز جمع کردم. صبح ساعت 11راه افتادیم رفتیم بیمارستان آرش.   نی نی خاله سمیه خیلی خیلی ناز و ملوس بود. خدارو شکر هم نی نی هم مامانیش حالشون خوب بود.   فردا هم مرخص شدن و همه خونه خاله سمیه جمع بودیم.   جمع  4تا دخترخاله های شیطونم خیلی بامزه ب...
28 آذر 1392

منم دلم مثل تو تنگ میشه

  واسه چی؟   واسه اون نگاه با محبت وقشنگت موقع شیر خوردن   واسه او چشمای نازت که شیر میخوردی و واسه مامان چشمک میزدی   واسه یه ربع بدون ورجه وورجه و آروم بغلت کردن..   بله آیلین منم داره خانوم میشه و از شیر مادر جدا میشه    با اینکه تصمیم نداشتم تا قبل از دوسالگی اینکارو کنم ولی مجبور شدم به خاطر خودت اوایل 23ماهگی شروع کنم   که دیگه با شیر خودتو سیر نکنی و غذا و چیزای مقوی ترو بیشتر بخوری چون الان دیگه بزرگ شدی اونا برات لازم تر هستن تا شیر   آخه تقریبا یه هفته بود که مامانی هی غذا درست میکرد هی شما نمیخوردی و دور ریخته میشد   منم بالاخره با...
2 آذر 1392

جیگر مامان کیه? من

  سلام شکرپاره من   تقصیر خودته مامانی کم پیدا شده وای وای بسکه شیطون شدی نمیزاری آدم نفس بکشه چه برسه به وبلاگ نوشتن   خوب میخوام یکم از شیرین کاریای این روزات بگم     همه ی اعضای صورتو اسم میبریم نشون میدی   تازگیا دوباره نی نی شدی آب میریزی تو شیشه شیر میخوری   عاشق خمیر دندون و مسواکتی و هی میاری میدی دست من که رو مسواکت خمیر بزنم   یاد گرفتی وقتی گریه میکنی یا کسی دعوات میکنه میری تو اتاق و درو میبندی بعدم هی خودت میگی ماما ماما آخ منم که دلم غش میره نمیتونم نازتو نکشم   تلفن و مبایلو قشنگ میگیری دم گوشتو واضح میگی الوووووو سلام    ...
2 آذر 1392

عمو حامدم دوماد شد

  بله بالاخره عمو حامد آیلین خانومم دوماد شد و یه زنموی خوشگل برامون آورد.   پنج شنبه 92/07/25 که سالگرد ازدواج مامان بابا هم بود جشن نامزدی عمو حامد و زنمو ندا بود.   خداروشکر همه چیز خیلی خوب برگزار شد و همه خیلی خیلی خوشحال بودن مخصوصا عمو حامد!   قربون دختر خوشگلم برم که تو این جشن انقد مظلوم بودی و یه سر سوزن مامانو اذیت نکردی   همینجوری ساکت نشسته بودی کنار عروس و جمعیتو نگاه میکردی   برعکس این روزا که خیلی خیلی بدقلق و بد اخلاق و زورگو شدی   و اگه چیزی بخوای و بهت ندیم یا توجه نکنیم دمار از روزگارمون درمیاری و گریت دیگه بند نمیاد.   وای وای بزار از بد...
29 مهر 1392
1